مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
یک ذرّه از لطافـت تو صـد بهـار شد هر قطره از وضوی تو یک چشمهسار شد از طـرزِ راه رفـتن تو واژه ساخـتـنـد یک واژه مثل کوه، که اسمش «وقار» شد هر وقت، عطر نافلهات رفت سمت عرش عطـر بهشت، از سِمَـتـش بـرکـنار شد دیوارِ خانۀ تو اگر چه گِل است و کاه امـا ستـونِ عـرش، بـر آن استـوار شد گَـرد و غـبار چـادر تو رفت، آسـمـان هــر ذرهاش سـتــارۀ دنــبـالـهدار شـد بر ساحت تو عرض ادب کرد جبرئیل تا بین عرش، صاحب یک اعتبار شد از بین کـارهای نـبـوت در این جهـان بـوسیـدنـت بــرای نـبـی افــتـخـار شد بابا که رفت، چشم تو را گریه زخم کرد ابـرت دچـار بــارشِ بـیاخـتـیـار شـد هرکس که در غدیر، به حیدر امیر گفت از کار خویش، بعدِ نـبی توبه کار شد وقتی که ذوالفـقـارِ علی در نـیام رفت هر خطّ خطبۀ تو خودش ذوالفـقار شد وقتی که کلّ شهر، شدند از عـلی جدا ذکر «عـلی عـلیِ» لـبت بیشـمار شد تا اینکه ذرّهای نـرسد زخـم، بر عـلی جسمت به زخمهای عـمیـقی دچار شد یاسِ سپـیـد، بودی و رنگت کـبود شد گـلـبرگِ نازکت هـدف نیـشِ خـار شد |